دیشب بعد از 1 ماه اس داد : ؟
منم براش فرستادم : ؟
بعد نوشت : سلام چطوری؟؟؟
گفتم: سلام . ممنون...تو خوبی؟
نوشت: خیلی حالم خرابه...تو خوبی نفسم؟
نوشتم: منم حالم خوب نیست...چرا حالت بده؟
گفت: از زندگی سیر شدم
گفتم: چرا؟
گفت: زندگیم یک نواخت شده
گفتم: زندگی منم همینطور
نوشت: کجایی؟
نوشتم: اصفهان...خونه خاله فریبــا ... نشستم و زل زدم به جایی که هم دیگه رو بوسیدیم
نوشت: خوش به حالت
نوشتم: خوش به حال چیم؟خوش به حال اشکام؟
نوشت: نه پس خوش به حال دستای خونی من
نوشتم: فرزادم....چته؟؟؟ چی شده؟مگه منو دوس نداری؟
نوشت: این تنها دلیل زنده بودنمه
نوشتم: بیا...منم دستام خونیه...ببین؟ هم رنگ هم شدیم
نوشت: پــآشو برو دستاتو بشور...
بعدش فرستادم: پس تو هم باید بشوری
گفت: باشه
بعد فرستادم: میای اینجا؟
گفت: نمیدونم
بعدش بای کرد و ...
من خیلی تنهام
اشکام همینجوری داره میریزه
نظرات شما عزیزان: